آبی تر از خسته

شعرستان

آبی تر از خسته

شعرستان

بانو4

بانو4

                                                       

بانو سحر که زد

چادرت را بردار و برو

درختان می دانند

پرنده ها می دانند

که ما قلبمان را لای دفترهایمان نقاشی کرده ایم.

بی صدا و با سکوت آمدی

که در آن بوسه ای، آغوشی

تویی نبود.

تنت پر از پر نقطه های تمنا

پر از بوی تر خواهش

من ترا از حرمسرای سجاده ها گرفتم

از سجده ها به قامت دعوت کردم

تا باشی.

اینگونه است که خود

مهیب ترین بن بست زمینم.

بانو

انسان از یک بوسه آغاز می شود

با یک ندا می میرد.

تو فکر کن که می بوسی

تو می اندیشی

نوک پستانهایت بنویس " هستم "

تا من ببوسم و بمکم و بمیرم.

اینگونه شد که من

خرابه ترین آبادی نفرینم.

بانو

سی سال بی درخت وپرنده

به خود زخم زدم و خندیدم

خندیدم

خنجر زدم

خندیدم

خون زدم

خندیدم

خویش زدم

برای همین است که مرا صد شتر نمی کشد.

بانو بگذار

این مرد باخته

در چراغی بی روزن بریزد

تا خورشید ریزش کند، بمیرد

من اینگونه کفن بر تن می کنم.

آره بانو

درختان می فهمند

پرنده ها می فهمند

که قلبمان را با بوی ترنم خواهش یک بوسه آغاز کردیم

و فکر کردیم که هستیم

حالا که سحر شد

چادرت را بردار و برو

ما تنها در حریم یک چراغ بی روزن ، یگانه ایم

مردمان

مردمان   می فهمند.

5/1/2006 - سلیمانیه

 

میدانستم درخت را با پرنده دوست داری

و مرا بدون دلی که بر درخت می کندم

دلم را به پرنده ها بخشیدم

پرنده ها را به درخت

حالا، تو رفته ای و

درخت پرنده ها را پس نمی دهد.

فریاد شیری                                                                                       

بانو3

 

بانو3

         

بانو

آرامش این غربت غریب

تو از کدام فسانه آمده ای

دستهای تهی مرا

بر این مهربانی غارت شده می کشانی؟

من از نیاکان سنگ و پلنگم.

بپرهیز از من بانو

این همه مهربانی را

از کدام بهشت خدا به عاریت گرفته ای

مرا به خزان این پیاله بسپار

من راهی می شوم.

بانو

تو کدام کس منی که نمی شناسمت

چراغی بی روزن زده ام

در باد

تونیا بانو

من مرد باخته ی جایی دیگرم

نامم هنوز زیر زبان پلیس خیس است

وقتی که می خندم

وقتی که می نویسم

وقتی جنازه ام هفت کفن از دوست داشتن است.

نه بانو،تو فراموش کن

کسی به رنگ من نیست

مرا به کسی رنگ نزن

بگذار آسمان نیاید پایین

وقتی دستهای مادرم

دریچه ی آزادی من است.

27/12/2005 - سلیمانیه