سردم است
چقدر وسوسه ام میکند
این چار دیواری سرد
به مردن.
میترسم، در نبود تو
دست به طناب ببرم
هراسم از مرگ نیست
ازین بیهودگی می ترسم
که هر لحظه مرا
لبه ی پرتگاهی ول میکند.
هرچی که هست
همین چاردیواری متروک است
که تا قعر خفگی
آوازم می دهد.
سردم است
نوشته هایم را آتش می زنم
روح تو در رگ انگشتانم پیداست
می نویسم تا از سرم برود
خود کشتن.
و تو از غیابی چند روزه بیایی
دوباره عشق را
به درو دیوار خانه رنگ بزنیم
و این طناب نه سرخ نه زرد را
گوشه ای تاریک
دور از چشم خودمان
به خوابی ابدی
بمرگانیم.
۲۱ مارس ۲۰۰۸ - سلیمانی
من سردم است ...من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد..
.
.
سلام دوست عزیز .
بسیار زیبا و پر محتوا بود ....همراه با احساسی که از دل بر خاسته .
شاد و موفق باشید..