آبی تر از خسته

شعرستان

آبی تر از خسته

شعرستان

زیر باران

 

 دعوتم زیر باران

همیشه چتری همراهی می کند

که دوست ندارم.

میزبانم خدایست گوشه ی همین چهارراه

سیگار می فروشد و شعر می خواند.

ایمان دارم به شعر او

وقتی که باران می بارد

ومن با چتری که دوست ندارم،خیسم.

 

بانو شعر ازتو پر میگیرد

و من پایی به این زمین می کوبم

که هستم.

وقتی چهره بر افروخته می کنی

من با خدای خود در شعرم.

بانو

وقتی اشتیاق تو زمین باشد

با خدایی که سیگار می فروشد

و چتری که دوست ندارم

تا ابدیت تو خیسم.

 

 

14/9/2007 سلیمانیه