بانو 14
بانو
زنهار درختان نفهمند
که ما چگونه یگانه گشتیم
در سرزمینی که خون
سخن اول است.
نه، ترسم از خود نیست
ترسم از کرکس های سیاسیست
که خون فکرم لای شقیقه هایشان جاریست.
خسته ام ...
می خواهم زیر پای خودم را خالی کنم
و در فضایی که شکست نباشد
زیر درختان مجنون
دنبال پروانه های خیس "هستم" خود باشم
و ترا در دامنه های آبی عشق برقصم.
بانو
حالا بعد از این همه بیقراری
بعد از این همه گریز
دعوتم کن
سکوتم را
با سلامی جواب دهم.
( سلام
درختان نباید بفهمند
که ما چگونه یگانه گشته ایم
در سرزمینی که خون
ارزانتر از گلوله است).
21-5-2007
سلیمانیه
سلام بابا
نه درختان
که هیچ کس نفهمید راز یگانگی را
با من این درد را زمزمه کن......
قصه ی مزد گور کن و آزادی انسان؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام امیدارم حالت خوب باشه خدانگهدار