بارانه
دستهایم را به مادگی باغچه می چسبانم
فردا
تو از راه می آیی
و من شاعرم.
۲
باران باران است
رقص تو در باران پیداست
وقتی که باد می نوازد.
۳
آره صادقانه بگویم
نیمکت تنهاتر از من بود
باران
بر گونه های ما لیز خورد
دستان من می لرزد
گلی
زیر آوارهای باران
دارد می میرد.
۴
بگذار باران را دعوت کنیم
بی چتر و بی آینه
شعری کلامی
صدایی بخندیم
و من خسته برخیزم
تا دم دمای ابدیت
لب تا لب این آفتاب
بگریم.
۲.۱۰.۲۰۰۷ سلیمانیه
سلام
"صاحبدلان" ایستگاه شعر و اندیشه و این بار با :
1. ای وای ، براسیری ، کز یاد رفته باشد
2. عجب صبری خدا دارد
3.کبوتر تنها
بروزم
منتظر حضور سبزتان هستم
خدا یارتان
سلام
"صاحبدلان" ایستگاه شعر و اندیشه و این بار با :
1. ای وای ، براسیری ، کز یاد رفته باشد
2. عجب صبری خدا دارد
3.کبوتر تنها
بروزم
منتظر حضور سبزتان هستم
خدا یارتان