آبی تر از خسته

شعرستان

آبی تر از خسته

شعرستان

بانو5

بانو5

  

                                    

بانو

با این که می دانم

با اینکه هنوز زهرماری می خندم

دلم پر از وسوسه ی داغ یک آمدن است.

بیقرارم بانو

چه ربطی دارد،آمدن تو

با لجن مرده ی من

وجودم لبریز ازیک آمدن است

حالی دارم به انگاری"برگشتن"

برگشتن طعمی دارد

مثل همین حوالی انگاری

حال و هوای آمدن تو.

بانو

خدا را به سلامت

توبمان،

تا این بیقراری ابدیت باشد برای غربت دستهای رفته ام

من گفتم : بی روزن باخته تاریکم

من گفتم : بی نهایت بن بستم

با این بیقراری

سرای ما را خالی کن.

3/2/2006 - سلیمانیه